قهرمان خفته در ارتفاعات!

نویسنده : مهرنوش موسوی ؛

داشتم مستندی از زندگی و صعود لیلا اسفندیاری نگاه میکردم، خیلی غریبانه بود. خیلی فقیر و‌محقر، خیلی غم انگیز و تنها! آیینه برابر اصل زندگی زن در نظام جمهوری اسلامی. در همین مستند چه دست و‌پایی میزد که خودش را اثبات کند.من و شما شاید حتی نتوانیم تصورش را بکنیم که صعود به یک قله هشت هزار متری یعنی چه؟ آدمهایی که در همین داخل کشور کوه میروند حتی نمیتوانند تصورش را بکنند که ۲۲ بار دماوند را فتح کنی. با منیره رفیعی، جزو اولین زنهایی باشی که به دیواره علم کوه صعود کنی. به عنوان اولین زن در ایران موفق بشوی غار پراو در کرمانشاه را بطور کامل بپیمایی. به اورست بروی، نانگا پاربات را فتح کنی. همچین آدمی در هر کشوری در صدر فدراسیون کوهنوردی است. دهها امکان در اختیارش میگذارند. همچین آدمی در همین کشوری که من در آن زندگی میکنم جزو آدمهای کم در آمد حتی متوسط محسوب نمیشود. در این مستند میگوید برای اینکه به هیمالیا برود خانه شخصی اش را فروخته و هزینه کرده است. تمام تیم های دور و برش از کره جنوبی بگیر تا لهستان تیمی آمده اند، با کلی تجهیزات. این آدم تک و تنها رفته، چون فدراسیون کوهنوردی ایران که لابد مثل همه رشته های ورزشی در اختیار حکومت هست او را آدم حساب نکرده است. مگر نه اینکه زن است و پایش را از گلیم خودش آنهم در یک ورزش مردانه دراز کرده است. انقدر بیچاره است که میگوید یک آلبانیایی و یک کوهنورد دیگر حاضر نشدند بگذارند شب در چادرشان بخوابد چون میگوید میگفتند ما از ایران بدمان می آید، ایرانیها تروریستند! بعد تا صبح می نشیند و در ارتفاع بالا در سرما زانو به بغل میگیرد تا شب به سر شود. در مصاحبه ای که بی بی سی بعد از سقوطش در یخچالهای قله گاشربروم میکند، طرف میگوید هی نگویید خسته بود و تمرکز نداشت و سقوط کرد. اگر از او حمایت کرده بودند، تیم به او‌ داده بودند، سقوط نمیکرد! لااقل پنج بار این مستند را دیدم. آه عمیقی کشیدم. عمیق به عمق همان یخچال سقوطش! این بیچاره تمام عمرش به عنوان زن داشت تلاش میکرد خودش را ثابت کند. اینکه باور کنند زن هم آدم است. شما تصورش را بکنید به راجر فدرر قهرمان تنیس جهان بگویند ای بابا اینم شد ورزش! آرنجت داغون میشه! اصلن تقصیر اشتفی گراف بود که باعث شد تو به این راه کشیده بشی! آدم از عمق سفاهت و بلاهت این فرهنگ مذهبی و مردسالار انگشت به دهان میشود. به یک زنی که قهرمان این رشته است. تجربه دارد. تخصص دارد. هوش دارد. قدرت بدنی و شجاعت دارد در مصاحبه ای که با خودش میکنند با زبان خودش میگوید باورتان میشود هنوز به من میگویند تقصیر کاظم است که تو به اورست میروی! میخندد میگوید من اورست را فتح کردم هنوز میگویند که خودت هیچی نیستی تقصیر کاظم است! میپرسد خب حالا اینهمه رنج کشیدی دلت میخواست زن نباشی، مرد باشی؟ میگوید نه! من دوست داشتم زیباتر باشم ولی نه اینکه مرد باشم و میخندد. آخرین خنده ها! لیلا اسفندیاری را مذهب کشت. مردسالاری کشت. این آدم را قبل از اینکه سقوط کند، کشتند. یک دختر پرشوری که میخواست حقوق بخواند. گفتند نه! زن که نمیتواند قاضی بشود. استغفرالله! ناقص الخلقه است. عقل قضاوت ندارد. خانواده مجبورش کرد که به جای حقوق میکروبیولوژی بخواند. برای اینکه نشان بدهد آدم است. از خانواده مرفه اش جدا شد، ولی روی پای خودش ایستاد. با کار در کارخانه دستمال کاغذی و تدریس خصوصی، خودش را تامین کرد و روی شانه های خودش بلند شد و پرید. به سوی رویاهایش پرید. لیلا اسفندیاری نه وکیل شد، نه قاضی شد، نه در خانه منتظر خواستگار ماند، نه فرمانبر و‌پارسا شد، نه در آزمایشگاه و در رشته میکروبیولوژی کار کرد. هیچکدام از اینها نشد. لیلا اسفندیاری خودش مبدا بود. خودش از خویشتن خویش متولد شد. با سختی فراوان! نفس ورزش کردن برای زنها در ایران هفت خان رستم است. اگر دقت کرده باشید در ده پانزده سال اخیر دست بر قضا زنها به سمت رشته هایی رفتند که به مخیله هیچ آخوندی نمی رسید. منطقه ممنوعه است. اینکه در یک کشور اسلامی که چهل و سه سال است توی سر زن میزنند ملیکا بلالی بشود قهرمان کشتی و به او بگویند تختی ایران، علامت است! اینکه لیلا اسفندیاری برود و مرتفعترین قله جهان را فتح کند علامت است. میدانید چرا علامت است، چون می روند یک جایی می ایستند که احدی نتواند آنها را نادیده بگیرد. طرف رفته روی بام‌جهان ایستاده است و برای آنها که میگفتند تو زنی و نمیتوانی دست تکان میدهد. به آنها پوزخند میزند. میگوید تو حتی اگر میخواهی من را هل بدهی باید عرضه این را داشته باشی بیایی در ارتفاعی که من ایستادم! یادتان هست من یکبار گفتم چرا دختران خیابان انقلاب کنار خیابان وانایستادند حجاب را سر چوب کنند؟ چرا روی سکو می رفتند؟ برای اینکه دیده شوند. زن در ایران حتی وقتی هم قد بقیه است زیر گرفته میشود. لیلا اسفندیاری روی مرتفعترین جای جهان ایستاد که حرفش را بزند. کوهنوردی که نانگا پاربات هشت هزار و صد و بیست و شش متری را فتح کرد. سال ۸۷ تصمیم گرفت برود و نانگا پاربات را فتح کند. یک تیم به او ملحق شدند. فدراسیون کوهنوردی این صعود را قبول و ثبت نکرد. جالب اینجاست بعد از اینکه لیلا جان خودش را از دست داد اطلاعیه دادند و از او به عنوان صعود کننده نانگاپاربات اسم بردند. این بار رفت. تنهایی رفت. در این راه جان خودش را از دست داد. اما حتی جان خودش را در ارتفاع بالا از دست داد.
زندگی لیلا اسفندیاری تصویری است از نظام سیاسی حاکم بر ایران. از روزی که سردار تروریستشان کتلت شد دهها مستند و فیلم و گزارش از او‌پخش کرده اند. لیلا اسفندیاری قهرمان بود. با ارزش بود. شجاع بود. نمونه بود. جز گزارش خودش و تلاش اندک یارانش هیچ چیزی از او وجود ندارد. در هر کشوری اگر این زن قهرمان آن بود تا حالا دهها رپرتاژ از زندگی اش تهیه کرده بودند. لیلا اسفندیاری تک نمونه نیست. هزاران هزار زن، خواه فردی و یا جمعی، پنهان یا آشکار از مبارزه برای احقاق حقوق، شان و حرمتشان دست نکشیدند. بسیاری جان باختند. بسیاری را حتی مردم هم نمیشناسند. چون در این حکومت تلاش مستمر صورت میگیرد که نشناسند. گوزیدن فلان آخوند پیزوری نود ساله در صدر اخبار است، اما لیلا اسفندیاری ها بی نام و نشان و غریبانه و گمنام در تاریخ محو شوند. شخصن احترام عمیقی دارم به زنانی مثل او. در حد توان و زمینه زندگی خودش تلاش بسیار زیادی کرد. امیدوارم روزی بتوانیم زندگی همه این عزیزان را از زیر آوار این حکومت و جهنمی که بپا کردند بیرون بکشیم و به مردم ایران و جهان نشان بدهیم.

#لیلا_اسفندیاری

مطالب مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *