خفه کردن همسر با بند بادکنک

اردیبهشت ماه ۱۴۰۳ مردی جوان به نام داوود (سعید) خبر نا پدید شدن همسرش را به پلیس آگاهی تهران  اطلاع داد وگفت :« من و همسرم لیلا سالها است که ازدواج کرده ایم و ۲ فرزند داریم. دیروز همراه فرزندانم از خانه بیرون رفتم و وقتی برگشتیم همسرم درخانه نبود. گمان کردم برای خرید از خانه خارج شده اما هرچه صبر کردم برنگشت .چند ساعت بعد هم گوشی اش خاموش شده و من نگران او هستم.»

پلیس آگاهی بسراغ بستگان لیلا رفتند در بررسی های اولیه مادر وخواهر لیلا گفتند دامادشان از مدت ها پیش با لیلا اختلاف شدو شب  پیش از گم شدن لیلا که جشن تولد یکی از فرزندان بود ، شاهد بگومگوی آنها بودند. وقتی پلیس داوود(سعید) مورد بازجویی قرار داد وی چاره ای نداشت  جز اینکه حقیقت را بگوید.

داوود دربازجویی گفت:من و همسرم از مدتها قبل با هم اختلاف داشتیم. شب قبل از ماجرا جشن تولد یکی از فرزندان‌مان بود. آن شب بخاطر پذیرایی از مهمانان با هم اختلاف پیدا کردیم و چند مرتبه جلوی مهمانان با هم درگیر شدیم. فردای آن روز وقتی بچه ها به مدرسه رفتند بار دیگر با هم درگیر شدیم.من که عصبانی شده بودم در یک لحظه بند یکی از بادکنکها را دور گردن همسرم پیچیدم و وقتی به خودم آمدم که  همسرم خفه شده بود.وی در ادامه گفت: : من ترسیده بودم و می دانستم  تا ساعتی دیگر بچه‌هایم از مدرسه به خانه برمی‌گردند. به همین خاطر جسد همسرم را زیر تخت  بچه ها پنهان کردم  وقتی آنها از مدرسه به خانه برگشتند به دروغ گفتم مادرشان قهر کرده و از خانه بیرون رفته است.جسد همسرم دو شبانه روز زیر تخت یکی از بچه‌ها بود و هیچ کدام از آنها نمی‌دانستند که جسد مادرشان در خانه است.

در دو شبانه روزی که جسد همسرم زیر تخت بود بچه هایم روی همان تخت می خوابیدند و تا صبح گریه می کردند و دلتنگ مادرشان بودند. روز سوم وقتی آنها به مدرسه رفتند خودروی یکی از دوستانم را از او امانت گرفتم تا با آن جسد را منتقل کنم. سراغ جنازه رفتم و آن را داخل پتو پیچیدم و روی دوشم انداختم و با آسانسور به پارکینگ منتقل کردم و در صندوق عقب ماشین انداختم. آن روز ساختمان خلوت بود و هیچ کدام از همسایه‌ها من را هنگام انتقال جسد ندیدند. در ادامه جسد را به منطقه ای در شرق تهران بردم. مدتی قبل برای خرید زمین با همسرم به آن منطقه رفته بودیم و آنجا را می‌شناختم. در آنجا جسد را دفن کردم و بعد هم با صحنه سازی وانمود کردم که همسرم گم شده است. پس از اعتراف به قتل داود تا تشکیل دادگاه زندانی شد.

زن_ناموس_هیچکس_نیست

اخباررا در گروه تلگرام کمپین توقف قتلهای ناموسی دنبال کنید

https://t.me/stophonorkilling

مطالب مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *