فریاد های خاموش: صدای  آیلا پاسدار

من آیلا پاسدار هستم. شاید اکنون صدایم، در فضای تاریک تاریخ، پژواکی از درد و بی‌پناهی بماند. از وقتی پدرم را از دست دادم، زندگی در آن اتاق ۱۲ متری کوچک خانه عمویمان، برایم تبدیل به زندان شده بود؛ جایی که هر گوشه‌اش پر بود از سکوتی که حرف‌های ناگفته و رؤیاهای خرد شده را در دل داشت.از سن ۱۱ سالگی، وقتی برایم نامزدی ترتیب داده شد، قلبم می‌لرزید از آن سنگینی انتخاب‌هایی که به زور بر من تحمیل می‌شدند. روزها گذشت و من آرزوی آزادی را در دل روشن نگه داشتم؛ آزادی از محدودیت‌ها، از قوانین “ناموسی” که هرگز اجازه نمی‌دادند صدای درونم بلند شود.

وقتی پسری وارد زندگیم شد که برایم نوید فرار از این قفس را ‌داد، قلبم به وجد آمد. تصمیم گرفتم همراه او از خانه فرار کنم تا شاید بتوانم دنیایی متفاوت بسازم. اما گویی من هیچ سهمی از زندگی نداشتم ، پلیس ما را دستگیر کرد و من به زور به آن جایی بازگرداند که از آن هیچ امیدی به رهایی نبود.آن شب در ایذه، تاریکی به زمین سایه افکند و در سکوت خانه، صدای پای برادرم و عموهایم پیچید. آن لحظه‌ها برایم مانند آخرین نفسی بود که می‌توانستم در برابر ظلم و ستم مقاومت کنم. صدای سلاح، فریادهای ناتوانی و ضربه‌های بی‌رحمانه، همه اثباتی بودند از اینکه در دنیایی که “ناموس”، مرز آزادی است، دختری چون من جایی ندارد.

حالا من، آیلا، از دنیا رفته‌ام، اما آرزوهای من زنده است؛ آرزو برای دنیایی که در آن هیچ دختر جوانی دیگر مجبور نباشد در قفس “ناموس پرستی ” زندگی کند و صدایش خفه شود. شاید مرگ من نقطه آغاز تغییر باشد، شاید این داستان تلخ، درسی شود برای جهانی که باید بفهمد،  به ظلم و ستم به نام “شرافت باید پایان داده شود.

#کمپین_توقف_قتلهای_ناموسی

#خشونت_خانوادگی

 # زن_ناموس_هیچکس_نیست

# آیلار_پاسدار_ایذه

اخبار کمپین توقف قتلهای ناموسی را در گروه تلگرام کمپین  دنبال کنید.

https://t.me/stophonorkilling

مطالب مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *