قتل ” ناموسی” در بستر سنت مردسالاری

نوشته : محسن مالجو،

میدان زنان: مردی ايرانی که تصور می کرد دخترش مورد تجاوز عمویش قرار گرفته است سر او را بريد. اما آزمايش پزشکی قانونی پس از مرگ نشان داد که دختر باکره بوده است. مرد 70 ساله که نامش حضير و دارای سه زن بود انگيزۀ خود برای قتل دخترش را دفاع از آبرو، حيثيت و سربلندی خود ذکر کرده است. همچنین در شهر سنندج مدتی پیش دست سوختۀ قطع شده ای در دهان يك سگ مشاهده شد. بعد از مدتي نیز جسد قطعه قطعه و سوخته‌اي را از داخل يك كارتن مقوايي خارج كردند. جنسیت جسد را از لاك ناخن‌ها و نوشته‌هاي روي كارتن تشخيص دادند: دختر جوان 24 ساله ای كه قرباني یکی از ارزش ها و باورهای فرهنگ جامعه شده بود، قربانی “قتل ناموسي.”

“از هر دو زنی که در ایران به قتل می‌رسند یک نفر قربانی قتل‌های ناموسی یا به عبارتی سوءظن افراد خانوادۀ خود است.” این را رئیس پلیس آگاهی نیروی انتظامی مدتی قبل اعلام کرده است. قتل های ناموسی که در حمایت از شرف، آبرو، غیرت و تعصبات اتفاق می افتد در جامعۀ ما هر ساله زنان زیادی را قربانی دگماتیسم فرهنگی می کند. کانون این رخداد نیز “خانوادۀ مقدس” است، جایی که می گویند مرکز گرم ترین و عمیق ترین پیوند های عاطفی است و یکی از کارکردهایش تأمین امنیت افراد خانواده.

قتل های ناموسی در واقع قتل هايی هستند که در آنها زنی به دست پدر، برادر، شوهر يا مردی از خويشاوندان نزديکش به انگيزۀ حفظ ناموس و شرف به قتل می رسد، آن هم وقتی مثلاً زن به برقراری رابطه با مردی برخلاف میل خانواده متهم شده باشد یا زمزمه‌ و شایعه ای دربارۀ روابط نامشروعش در میان باشد یا به ازدواج اجباری تن نداده باشد یا حتی مورد تجاوز و آزار جنسی مرد ديگری قرار گرفته باشد. اما شگفت این که قربانيان اين قتل های برنامه ريزی شده معمولأ زنان و دختران هستند نه مردانی که دست به تجاوز زده اند.

واژۀ غيرت در ادبیات ما ناموس پرستي تعریف شده است و ناموس نیز زنان خانواده ای که وابسته به یک مرد است. بنابراین ناموس نیرویی است كه جسم فرد ديگری را تحت قدرت و سلطۀ‌ خود درمي‌آورد و خط قرمزهایی برایش می کشد که نباید مورد تخطی قرارشان دهد وگرنه مجازات‌هاي سنگينی در انتظارش خواهد بود، حالا این دیگری چه بسا مادر باشد یا خواهر یا همسر.

در جامعۀ ما سن ازدواج برای زنان نه سال است، حق طلاق و حضانت فرزند فقط در اختیار مردان است، زنان باکره در هر سنی باید با اجازۀ پدر ازدواج کنند، مرد می تواند چهار زن عقدی و بی نهایت زن صیغه ای داشته باشد، حال آن که اگر زن متأهل با مرد دیگری رابطۀ جنسی داشته باشد به سنگسار محکوم می شود. این ها تنها بخش کوچکی از تبعیض ها است. در این میان، قتل های ناموسی واکنشی فعالانه برای حراست از نظم جامعه و مجازات زنانی است كه خارج از عرف دینی، سنتی و فرهنگی جامعۀ خود عمل می كنند و می خواهند روابط شخصی و سبک زندگی شان را خود تعیین كنند.

معمولاً می توان بازتاب فرهنگ و رفتار یک قوم را در ضرب المثل هایش دید. مثلاً ضرب المثلی در فرهنگ ما هست که همه شنیده ایم: “چار دیواری اختیاری،” یعنی هر آنچه فرد در چاردیواری ملکش انجام دهد امری خصوصی است و نامربوط به دیگران. از آن جا که در فرهنگ ما نیز هنوز مرز بین زن و مایملک در هاله ای از ابهام است زن را جزئی از مایملک و چار دیواری خود می دانیم و هر آنچه بخواهیم بر سرش می آوریم. همین دربارۀ قتل‌های ناموسی نیز صدق می کند، اما آنچه بسيار آزاردهنده است مقبوليت اين پديده نزد قشري از جامعه است، گويی که توجيهی باشد برای قتل. وقتی در دعوایی گفته می‌شود موضوع ناموسی است، به خودمان اجازۀ دخالت نمی‌دهيم، انگار اين نوع قتل اشکال ندارد. در واقع می توان قتل ناموسی را مکانیزمی برای کنترل جنسیت زن دانست. در سطح خرد دائماً فردیت و تمناهای خویش و دیگری را سرکوب می‌کنیم، آن هم به اسم ناموس و غیرت. در سطح کلان نیز به قتل زنان دگراندیش و دگرپسند دست می‌زنیم. به عبارت دیگر، غیرت و ناموس را در مردان نهادینه می کنیم تا بتوانیم نه فقط زنان بلکه تمام جامعه را هر چه بیشتر تحت کنترل داشته باشیم. بنابراین قتل ناموسی در حکم نوعی خشونت فقط عمل انفرادی یک مرد علیه یک زن نیست بلکه رفتاری است که از جانب یک نظام مردانه بر روی زنان جامعه اعمال می شود و تبدیل به یک ابزار نظارتی مهم می شود که هم بازتاب روابط نابرابر قدرت است و هم حفظ چنین روابطی. پس نباید قتل ناموسی و خشونت هایی از این دست را تنها در سطح خرد تحلیل کرد. می خواهم بگویم قتل ناموسی ماکتی از همان دست رفتارهایی است که در سطح کلان جامعه وجود دارد و این دو وجوه مشترک زیادی با یکدیگر دارند زیرا هر دو از الگویی یکسان پیروی می کنند.

قتل های ناموسی مستلزم عنصر خشونت و رفتارهایی به شدت خشونت آمیز است. در واقع مردان به بهانۀ حفظ ناموس زنان و دختران حاضرند دست به هر نوع خشونتی بزنند.

این رفتار خشن در سطح کلان جامعه هم وجود دارد و حتی عادی سازی نیز شده است. در سطح کلان، زنان و مردان را سنگسار می کنند، مردم را با جرثقیل حلق‌آویز می‌کنند، اعضای بدن را قطع می کنند و غیره. همۀ این ها نه تنها خشونت را یاد می دهد بلکه فرهنگ خشونت را نیز نهادینه می کند و شاید این یکی از دلایلی باشد که باعث شده مردم در جامعۀ ما تا این حد خشن باشند. همۀ ما هر روزه شاهد نزاع های خیابانی هستیم.

قتل ناموسی از مؤلفۀ دیگری نیز برخوردار است، یعنی قدرت، باری، قدرتی مردانه که دارای مشروعیت باشد تا بتواند حمایت سایر اعضای خانواده را جلب کند. در سطح کلان نیز بر اقتدار مردان و بی قدرتی زنان تأکید شده است. قوانین به شکلی تنظیم شده است که رفتارها و مشارکت زنان در حوزۀ عمومی به اجازۀ شوهر و پدر منوط باشد. در واقع اجازۀ پدر و شوهر بر تمام زندگی زنان سایه افکنده است.

یکی از اهداف قتل های ناموسی عبارت است از تسلط و نظارت بر زنان. در واقع مردان به این نوع از قتل ها مبادرت می ورزند تا بر رفتار و کردار زنان در عمل تسلط داشته باشند و نجابت زن را تضمین کنند و از این رهگذر از حیثیت خانواده پاسداری کنند. در سطح کلان نیز، به اسم دفاع از نجابت و حرمت زنان، قوانین و مقررات محدود کنندۀ زیادی را در حوزۀ رفتارهای زنان وضع می کنند، حتی در زمینۀ شکل پوشش زنان. قوانین و فرهنگ به مردان در حوزۀ اجتماعی و خانوادگی اختیار می دهند تا مرز میان فعالیت های مجاز و غیرمجاز را برای زنان تعریف کنند و زنانی را که از این مرز ها پا فراتر بگذارند مجازات کنند. هم چنین نوع دیگری از کنترل که در جامعه اعمال می شود نظارت دولت بر نوع پوشش و تحرکات اجتماعی افراد جامعه است که طبیعتاً در مورد زنان شدیدتر عمل می شود. وانگهی رفتارهایی که به صورت مشخص در قانون جرم به حساب نمی آیند مجازات می شوند. چنین رفتار هایی در حوزۀ عمومی فقط به شکل نظارت بر رفتارهای فردی درمی آید، سخت شبیه رفتارهای ناموسی که در مورد چگونگی رفتار و زندگی و تحرک زنان در خانواده تعیین تکلیف می کنند و چنانچه زنان به مقاومت مبادرت ورزند با خشونت مواجه شان می سازند.

عنصر دیگری که در قتل های ناموسی بارز است فرودستی زنان و اهمیت کمتر جان آنان نسبت به مردان است. به این باید اضافه کرد سکوت یا حمایتی را که جامعۀ کوچک تر در قبال قاتل یا قاتلان به عمل می آورد. در سطح کلان نیز قانون می‌گوید که جان مردان به واقع محترم است. اگر کسی مردی را به قتل رساند باید قصاص شود. اما حیات زنان نصف حیات مردان می ارزد. هم چنین مطابق با قوانين کنونی ايران، زن کشی مردانی که مدعی خيانت همسران خود هستند رواست و پدر و جد پدری از قصاص بابت قتل فرزندان شان معاف هستند. در واقع معمولاً از سوء رفتار با زنان چشم پوشی می شود و متجاوزان به حقوق زنان با مجازات روبرو نمی شوند.

در جامعۀ ما دختران ختنه می شوند، کشته می شوند، از تحصیل باز داشته می شوند، به اجبار شوهر داده می شوند و زندگی و جنسیت آنها از طریق هر مرد فامیل کنترل می شود. بنابراین امری که حقوق انسانی زنان را چنین پایمال می کند نه امری خصوصی بلکه امری عمومی و مربوط به تمامیت یک جامعه است. در این جا با نوعی “غیرت بزرگ” مواجه هستیم برآمده از نظامی مردسالارانه که زنانی را که به این نظام و قوانین مردسالارانه اش گردن نمی گذارند به شیوه های مختلف مجازات می کند.

تغییر قوانین و الزام انواع مختلف حمایت ها برای مقابله با این پدیده ها و آسیب ها لازم اما ناکافی است. شرط لازم به چالش طلبیدن نظام مردسالاری است. قتل ناموسي در واقع معضلی سياسي است نه صرفاً يک تراژدي خانوادگي

مطالب مرتبط