قتل قربانی کودک همسری به دست دایی اش
روز یازدهم مهرماه ۱۴۰۲، زنی ۲۵ساله به نام یگانه اهل باقرآباد شهرستان محلات واقع در استان مرکزی به دست دایی خود با «اسلحه دولول» (شکاری) با شلیک پنج، شش گلوله به قتل رسید. ایگنه در ۱۲ سالگی به اجبار خانواده با مردی از آشنایان مادر ناتنی خود نامزد میکند. چهار سال بعد از نامزدش جدا میشود. بنا به گفته منبع مطلع :
چند ماه بعد ییگانه با «مهدی» مردی که چهارده سال از او بزرگتر بود، ازدواج میکند. این ازدواج هم به دلیل مشکلاتی که بین آنها بوده از هم جدا میشوند. پس از جدایی تصمیم میگیرد تنها زندگی کند، اما همین موضوع باعث میشود او به دست داییاش کشته شود. دایی یگانه پس از به قتل رساندن او خود را به پلیس معرفی میکند و میگوید؛ قاتل یگانه، منم!
یک منبع آگاه که نمیخواهد نامش در این گزارش قید شود میگوید؛ یگانه به دو علت قربانی شد. علت اول مربوط به جدایی پدر و مادرش میشود. علت دوم هم به ازدواج این زن جوان در سنین کودکی برمیگردد.
او میگوید : «روز یازدهم مهر ماه، دایی یگانه او را به بهانه بردن به بهزیستی از خانه خارج میکند. یگانه هم قبول میکند و لباسهایش را برمیدارد تا همراه دایی خود به بهزیستی برود. یگانه به دلیل مشکلاتی که با همسر سابقش داشته از سوی پدر و مادر خود هم ، طرد شده بود. یگانه به اجبار داییاش هفته آخر را در خانه مادربزرگش زندگی میکرد. در این مدت هم بهشدت تحت آزار و اذیت از سوی آنها بود. تا اینکه دایی یگانه روز حادثه حدود ساعت ۵ عصر او را به بهانه بردن به بهزیستی از خانه خارج و به سمت بیابانهای اطراف باقرآباد میبرد و با اسلحه دولول به سر یگانه شلیک میکند. او در اعترافاتش عنوان کرده؛ وقتی تیر اول را شلیک میکند و مطمئن میشود یگانه کشته شده، همان جا مینشیند و سیگار میکشد. دوباره یک تیر دیگر به سمت سر یگانه شلیک میکند و سیگار میکشد. این روند را تکرار میکند تا تعداد تیرهایی که شلیک کرده به پنج الی شش میرسد. حوالی غروب هم خود را به پلیس معرفی میکند و میگوید؛ به خاطر یکسری مسائل خواهرزادهام را کشتهام. اینکه عنوان شده یگانه برای کاریابی به سمت قم در حال حرکت بوده و داییاش او را از اتوبوس پیاده کرده و به روستایی برده، واقعیت ندارد.»
این منبع مطلع توضیح میدهد که یگانه در ۱۲سالگی به اجبار مادر ناتنیاش با فردی از آشنایان آنها نامزد میکند، اما پس از چهار سال از نامزدش جدا میشود. چون با استناد به مدارکی که به دست یگانه میرسد؛ نامزدش با نامادریاش در ارتباط بوده است. چند وقت بعد از این ماجراها یگانه با مهدی ازدواج میکند، اما آنها یک ماه پیش از هم جدا میشوند و یگانه مدتی را به خانه یکی از دوستانش در دلیجان پناه میبرد، ولی دایی یگانه او را پیدا میکند و این اتفاق میافتد.